Thursday, March 23, 2006

زمان لعنتی

ساعت ها با شتاب من و تو رو پشت سر می ذارن
انگار با یه جایی یا با کسی قرارداد بستن
همیشه همینطور بوده
تا میای چشمات باز کنی و تصویر بهشتی که به دست اوردی رو با انگشتات لمس کنی
می بینی که زمان تموم شده و باید همه چیز از دست بدی
فقط یه آسمون می مونه برات که فقط گاهی ستاره داره
یه نگاه طولانی که امتدادش معلوم نیست به کجاها می رسه
هیچی موندنی نیست حتی اون عشقی که تو ازش حرف می زنی
حتی من
حتی تو
یا حتی اون ستاره ی قشنگ و کوچولوی مشترکمون
انگار همه چیز یه جاده شده که مجبوری اونو پشت سر بذاری
کاش می شد یه چیزی رو به اراده ی خودت موندگار کنی
باور نمی کنم تمام این لحظات تموم می شن و لحظات من در روز های گذشته هرگز بر نمی گردن
میخوام ببینمت
ذلم برات تنگ شده

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

mimoone... ye chizai mimoone... mesle rade pa rooye del... jash nemire... hich vaght nemire...

11:11 PM  
Anonymous Anonymous said...

زمان میگزره چه قبول کنیم چه قبول نکنیم.
تنها کاری که میتونیم انجام بدیم استفاده از ثانیه هاست.
ما به دنبال خوشبختی هستیم(چه با معشوف چه با واژه در حالیکه خوشبختی همین لحظه هاست...سی یو

11:36 AM  
Anonymous Anonymous said...

zaman dar hale davidan dar peie gheflat haie ensan ast!
agar zaman sabet bashad hargez kasi dar peie jobrane eshtebahatash bar nemiaiad va gozashtei nist ke az an dars begirad !
happy new year dear :-*

1:35 PM  
Anonymous Anonymous said...

Nice colors. Keep up the good work. thnx!
»

4:47 PM  

Post a Comment

<< Home