Sunday, February 05, 2006

بر مزار یک دیوانه

کلاغ ها را ببین بر مزارت
دیوانگی ات اینجا هم مطرود است
نگاهی به اطرافت بیفکن
اینجا نه پنجره ایست برای خیره شدن
نه چراغی برای نوشتن
نه هوایی برای خواندن
اینجا کجاست دیوانه؟
فانوسی بر مزارت نهاده ام برای روشن شدنت برای شکفته شدنت
خودت خواستی برای آن د نیایت سیاه نپوشم
گلاب نپاشم
یک سبد بوسه آورده ام
یک سایبان همدلی با من است
و
درشکه چی پیر منتظر
باز هم می آیم
این بار با پوست لطیفی از شب و زورقی از خاطره
مرا بپذیر دیوانه

6 Comments:

Anonymous Anonymous said...

او دیوانه نیست
او فراموشکاری بیش نیست
هر بار که به سراغش روی گویی فرد تازه ای را ملاقات کرده
برای دریافتن پنجره زمان لازم است
او دیوانه نیست
او فراموشکاری بیش نیست
...

4:10 PM  
Anonymous Anonymous said...

narges:
divune budan tu donyaee ke hame edeaye agheli o zekavat daran chize moghadasiye!

11:36 PM  
Anonymous Anonymous said...

اینطور خطاب کردن را دوست می دارم .. مرا بپذیر دیوانه ..

1:12 AM  
Anonymous Anonymous said...

..عشق نغمه برتر.......
..سلام دوست عزيز..
.....\\..........//.....
....***.......***....
..**@**...**@**.
....***.......***....
..........*** .........
........******.......
.......*******......
.......*******......
.........****.........
.........................
....منم اينجا بودم....

خوبي عزيز؟

خيلي قشنگ بود

*************ساناز كريمي***********

امروز من

من به دور امروز خود مرز كشيده ام
و چشمان تيره ام نگهبان آن خواهند بود
مسافران خسته ي ساليان گذشته
به روز من راه نخواهند يافت
زيرا در جيبهاي خسته شان
خفتن بر دسترنج مرا
پنهان كرده اند
*****************************

آپم عزيز...

باباي...

1:23 PM  
Anonymous Anonymous said...

hamey divanegihayat male man.. ghashang bod...

4:48 PM  
Anonymous Anonymous said...

............عشق، نغمه‌ي برتر............

....Highermelody.Parsiblog.com...

..............منم اينجا بودم..............

.......Highermelody@yahoo.com.......
**********
دلاويز شعر

چه دل انگيز شبي
چه دل آرام شعري
چه دلشده شوري
در آن زمان كه ياد پرده از پنجره ها مي درد
چه رقص دل افروزي د نفس باد بر عرياني پنجره هاست
دريغ شعر گر در اين شب
پوشيده با همخوابه اش باشد
و شب زنده داران
چه دل انگيزتر نمازي
كه نيتش عشقبازي باران است و آينه
و هر ركوعش
تمناي بوسه واژه از لبان من است
كه در هر سجود با من همخوابه مي شود

*******ساناز کریمی*************



باباي عزيز......

1:47 AM  

Post a Comment

<< Home