Thursday, September 08, 2005

قناری

اون قناری مستی که یه روزی لب پنجره ی دلم می نشست و آواز میخوند خیلی وقته از این دیار رفته
چند تا از پرهای خوشگلش لای دفتر خاطراتم گذاشتم
حالا هر وقت به اون دفتر کهنه و رنگ و رو رفته سر می زنم ناخوداگاه گریه ام میگیره یاد اون روزای قشنگی می افتم که با قناری کوچولو و زرد رنگم به تماشای همه ی خوبی ها و پاکی ها ی جهان می رفتیم
حالا کجاست؟چی کار می کنه؟مال کیه؟
میگن پرنده ای رو که دوستش داری بذار بره و آزاد باشه اگه عاشق باشه که بر می گرده وگرنه هیچوقت عاشق نبوده
اما اگه قناری کوچولوی من بر نگشت انقدر دنبالش میگردم تا پیداش کنم
می خوام عاشقش کنم

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

salam ... bloge khoobi dary ... manam khoshhalam az ashnait ... doost daram bishtar ashna sham bahat !:D

9:47 PM  

Post a Comment

<< Home