Saturday, November 26, 2005

...در مه

!شگفتي است، قدم زدن در مه
هر سنگ و بوته اي تنهاست
هيچ درختي، درخت ديگر را نگاه نمي كند
همه تنهايند
دنيا برايم پر از دوست بود
هنگامي كه زندگي ام روشن بود
حالا كه مه گرفته
ديگر هيچكس را نمي توان ديد
براستي آن كه تاريكي را نمي شناسد
خردمند نيست
آن تاريكي، كه او را آرام و ناگزيراز همه جدا مي كند
! شگفتي است، قدم زدن در مه
زندگي تنهايي‌ست
هيچ كس، ديگري را نمي شناسد
همه تنهايند
هرمان هسه / ترجمه فرهاد سلمانيان

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

hmmm
Salam Mahsa ... :-) kojaayi ?!

man she`raaye Hermaan Hesse ro doost daaram ... eltangi haa o pase haash o khundi ?

Take care
Nazanin

10:14 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام مهسای عزیز!
جات خالی اصفهان بودم!همش به یادت بودم!به جای تو ام نفس کشیدم!
واقعاً زیباترین شهری بود که تا حالا دیدم!
اصفهان نصفه جهان!
حالا می فهمم معین چی میکشه!
دلم میخواد به اصفهان برگردم!

10:50 PM  

Post a Comment

<< Home