Tuesday, April 08, 2008

ناز آسمان

تازگی ها چه کرشمه ای می فروشد این آسمان
گرد تنهایی پاشیدن که این همه ناز ندارد
گرد تنهایی پاشیدن که این همه ناز ندارد
گرد تنهایی پاشیدن که این همه ناز ندارد
آن روزها که دستانت بوی بهشت می دادند کجا رفتند؟

4 Comments:

Blogger Nazanin said...

...ديشب،صبح اينجا باريد..ناز نمی کرد ديگر..فقط باريد..گرفته دلم مهسا

12:47 PM  
Anonymous Anonymous said...

بیا بگریزیم.

کلبه های چوبین، کنار دریا نشسته اند.

و ما با مرغان سپید دریای سخن خواهیم گفت.

ما جاده های خلوت شب را خواهیم رفت.

به آواز دوردست روستاییان گوش خواهیم داد.

و به هر پرندهء رهگذر سلام خواهیم گفت.

از عابران نشان یک مهمانخانهء متروک را خواهیم گرفت و

آنان هرچه بگویند ما نخواهیم شنید.

1:42 PM  
Anonymous Anonymous said...

آسمان هيچ حواست هست؟
اين فروختن به بلهواسان، لباس را بر تن كرشمه پوشت گشاد مي كند!

قدري هم به فكر دل كرشمه پوشت باش كه در انتظار تو صبحگاهان بر كنج تنهاييش چمباتمه زده است تا شبي دگر فرا رسد!

4:46 PM  
Blogger khesrow said...

salam

بهار زیباست

اما با بارانش که پنجره اتاق تاریک مرا می شوید

و دل های آگنده از سردی و خشکی زمین را سبز می کند

کاش هم من و با هم کنار پنجره تا ابد می ایستادیم و به رقص و زمزمه باران دقت می کردیم

چی دنیا زیبای داریم

با بهار و بهار

و پاییز

1:03 PM  

Post a Comment

<< Home