آشفتگی و غمی که یک ماه و سه روز از آن می گذرد
می آید و به یکباره تمام روحت را در آغوش می گیرد و می فشارد
آنقدر که نتوانی نفس بکشی
...آنقدر که توی گلویت یک اتفاق کهنه بیفتد
...
آنوقت می اندیشی که چگونه فراموش شدن و فراموش کردن از یک ماه یک سال می سازد
...آنوقت است که آن اتفاق کهنه سر باز می کند و می شکافد
و از چشمه ی چشمانت به آرامی روی گونه هایت می خزد...
.همه چیز غرق می شود...
ورق
کاغذ
... قلم
7 Comments:
چقدر زیبا می نویسید...
یک اتفاق کهنه
و فراموشی که گاه هر چه انتظارش را می کشیم
نمی آید
دلم تنگ است و کفشم هم
پایم تاول میزند و قلبم هم
آراز
aaraaz.blogfa.com
واقعا یک ماه چنان یک سال می شود که باورت نمی شود! دردهای عمیق هم چون کوفتگی می شوند در گذر زمان!
بايد غم سختي باشه
اما همه چي مي گذره
زمان هر چيزي رو پاك مي كنه غير از تنهايي
چرا این همه غم
قرص و شربتی براش سراغ ندارم ولی اگه بهش اجازه خود نمایی بدی بیچارت می کنه
راستی مثل اینکه قبلا وبلاگ شما را دیده ام
آزاد
azad2.blogfa.com
ممنون که سر زدی دوست خوبم
به نظرم این موقعیت ها یه فرصت واسه بازبینیه که خیلی وقتا تو شرایط عادی سراغش نمی ریم
اين لحظه ايست كه هيچكس را ياراي نگريستن نيست...,
تنفس اشک... ~
Post a Comment
<< Home