Saturday, May 31, 2008


من می ترسم
من از مربی آموزشگاه رانندگی که کنارم می نشیند و به صورتم لبخند می زند
می ترسم
من از استخر خانه باغ در نائین که پر از هندوانه است می ترسم
من از درخت های توت سفید که سر به فلک کشیده اند می ترسم
من از بیماری پدربزرگ می ترسم
من از چشم های نگران مادر می ترسم
من از شیشه ی عطر کوچکی که در جا نمازم هست می ترسم
...
..
من از زایمان هم عروس دختر خاله ام می ترسم
من از شب عروسی ویدا می ترسم
من از پروژه ی معلق دانشجوی کامپیوتر می ترسم
...
من از سایه ی آرامی که همیشه با من است می ترسم
...من از تصویر غمگین درون آینه می ترسم
مژگان زیبایم!نامه ی پر مهرت را دریافت کردم_
به امید آرزوی موفقیت در آزمون ارشد

هوای جنوب زده به سرم_

15 Comments:

Anonymous Anonymous said...

ترسم از بي رحمي شب نيست...

4:01 PM  
Anonymous Anonymous said...

چشمهات را آرام ببند

5:53 PM  
Anonymous Anonymous said...

من از خود ترس مى ترسم. باقى همه هيچ است

9:03 PM  
Anonymous Anonymous said...

بیشتر از خودش ترس دارد

6:01 PM  
Anonymous Anonymous said...

چرا اين همه ترس؟
آخه براي چي

12:07 AM  
Anonymous Anonymous said...

هوای جنوب است
هوای جنوب

11:55 AM  
Anonymous Anonymous said...

آره همون هوای جنوبه! باده

4:21 PM  
Blogger علی فتح‌اللهی said...

و من از دیو سبزی که دیشب توی خواب کشتمش

می ترسم

10:07 PM  
Anonymous Anonymous said...

آمدم و نترسیدم
ماندم و نترسیدم
بودم و نترسیدم
هستم و نترسیدم
ولی هم اکنون، میخاهم بروم و
میترسم.

10:49 PM  
Anonymous Anonymous said...

ومن
از دوردستهاي زمان
كه نخواهند بود عزيزانم
مي ترسم

12:37 PM  
Anonymous Anonymous said...

ممنون از حضورتون

5:43 PM  
Anonymous Anonymous said...

اضطراب
اضطراب!
اینست حقیقت انچه ما حیاتش می خوانیم
(از پناهی عزیزمان)
مرسی منو دیدی!
نوشته هات خیلی خوبن
ولی اینهمه اضطراب؟!!!

3:00 AM  
Blogger Unknown said...

Salaam,
chand vajeye ashena didam... Urmie, daneshkade bargh... projeye bache haye computeri...
nakone mishnasamet?!...

11:06 AM  
Anonymous Anonymous said...

پاسخ كامنتت: ملالى نيست ، درد مى كند ولى

6:54 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام

12:42 AM  

Post a Comment

<< Home