من می ترسم
من از مربی آموزشگاه رانندگی که کنارم می نشیند و به صورتم لبخند می زند
می ترسم
من از استخر خانه باغ در نائین که پر از هندوانه است می ترسم
من از درخت های توت سفید که سر به فلک کشیده اند می ترسم
من از بیماری پدربزرگ می ترسم
من از چشم های نگران مادر می ترسم
من از شیشه ی عطر کوچکی که در جا نمازم هست می ترسم
...
..
من از زایمان هم عروس دختر خاله ام می ترسم
من از شب عروسی ویدا می ترسم
من از پروژه ی معلق دانشجوی کامپیوتر می ترسم
...
من از سایه ی آرامی که همیشه با من است می ترسم
...من از تصویر غمگین درون آینه می ترسم
مژگان زیبایم!نامه ی پر مهرت را دریافت کردم_
به امید آرزوی موفقیت در آزمون ارشد
هوای جنوب زده به سرم_
15 Comments:
ترسم از بي رحمي شب نيست...
چشمهات را آرام ببند
من از خود ترس مى ترسم. باقى همه هيچ است
بیشتر از خودش ترس دارد
چرا اين همه ترس؟
آخه براي چي
هوای جنوب است
هوای جنوب
آره همون هوای جنوبه! باده
و من از دیو سبزی که دیشب توی خواب کشتمش
می ترسم
آمدم و نترسیدم
ماندم و نترسیدم
بودم و نترسیدم
هستم و نترسیدم
ولی هم اکنون، میخاهم بروم و
میترسم.
ومن
از دوردستهاي زمان
كه نخواهند بود عزيزانم
مي ترسم
ممنون از حضورتون
اضطراب
اضطراب!
اینست حقیقت انچه ما حیاتش می خوانیم
(از پناهی عزیزمان)
مرسی منو دیدی!
نوشته هات خیلی خوبن
ولی اینهمه اضطراب؟!!!
Salaam,
chand vajeye ashena didam... Urmie, daneshkade bargh... projeye bache haye computeri...
nakone mishnasamet?!...
پاسخ كامنتت: ملالى نيست ، درد مى كند ولى
سلام
Post a Comment
<< Home