Wednesday, June 18, 2008

...یه چیزی
نه گرم و نه سرد
...روونه ی گونه هات میشه
انگار فقط می خواد بیاد
مثل یه حس خوب غمگین
!توی این چهار دیواری روشن خوابزده
* * *
سراسیمگی ام را به دنیا آوردم تا پیش خودم بخوابانمش و شب ها با گریه اش بیدار شوم
..!.این کودک سراسیمه هرگز بزرگ نمیشود
* * *
...٢٩خرداد-
! سالگرد در گذشت دکتر شریعتی را گرامی بداریم ... بیندیشیم

!غروب امروز آزمون دارم...به تنهایی-
!به من گفت ساکت بودن یه دل گنده می خواد...صورتم خیس شده بود-

9 Comments:

Anonymous Anonymous said...

چرا این همه انتظار ....
حس عجیبی بهم دست داد...

8:59 AM  
Blogger علی فتح‌اللهی said...

غمگنانه های پریشان
لابه لای خود پر از سکوتند

4:42 PM  
Anonymous Anonymous said...

چه شد اين آزمون؟

2:45 AM  
Anonymous Anonymous said...

کودک همیشه بزرگ می شود
خواهی دید
ولی با سراسیمگی

2:01 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام
امروز انگار قراره موفق بشم کامنت بذارم ...
نوشته ات مثل همیشه قشنگ بود
:)

9:21 AM  
Anonymous Anonymous said...

مبارك است! چه بود حالا ؟

8:08 AM  
Anonymous Anonymous said...

نمي دونم چرا اينقدر سخت باز مي شه صفحه كامنت؟
.......
سلام!

10:36 PM  
Anonymous Anonymous said...

قشنگ بود
ممنون که به من سر زدید
کارهاتون رو می خونم. موفق باشید.

5:30 PM  
Anonymous Anonymous said...

در مورد شریعتی بیشتر فکر کن وتحقیق کن تا چهره راستین یکی از شارلاتن های اسلامی را بهتر بشناسی

7:47 PM  

Post a Comment

<< Home