Saturday, October 17, 2009

ترسیدیم
لرز کردیم
در آغوشم گرفتی که آرامم کنی اما تپش قلب نازنیینت را شنیدم
...
حالا در تو در توی دلهره های جدیدم راز سر به مهری است که تنها من و تو می دانیمش
ما که عجین شدیم با آن شب پاییزی سرد
چهار روز مانده به عروس شدنت یاور روزهای تنهایی های برفی *
...نرگسم
!تو قشنگی
مثل شکلهایی که ابرا می سازن

3 Comments:

Anonymous هلیا said...

آغوش
یعنی تو با منی
...و عـ شـ قت در تپش قلبت شنیدنی ست


مبارک باشد نرگس بانو
و عـ اشـ ق بانی مهسای من

8:54 PM  
Anonymous آسمون said...

inja gol nadaraD che konam?!
mobarak narges..
asheghit mobarak..

6:04 PM  
Blogger لولی said...

چه خوب یه همچین دوستی ای ! چه تلخ و شیرین چهار روز قبل از عروس شدن ...

5:48 PM  

Post a Comment

<< Home