Sunday, October 25, 2009

اولین باران که بارید اخم کرده بودم
موزاییک های حیاط را متر می کردم
چقدر سرد شده بود
خودم را بغل کردم و نشستم
لباس آستین کوتاه مردانه ات تمام بدنم را پوشانده بود
حالا می فهمیدم چقدر بلندی
...
قطره های باران که روی صورتم می ریخت خواستم گریه کنم
..که ناگهان از پله ها پریدی پایین
!با یک لبخند و یک شاخه گل صورتی
...خواستم بخندم اما سرم را پایین انداختم
آمدی جلو و آرام گل صورتی را توی جیب گشادم انداختی
سرم را که بالا گرفتم
آرزو کردم کاش اندازه ی تو بخشنده بودم
...
رفیق ناز تازه عروسم در آن سرزمین برفی تنها چه می کند؟
!چقدر دلتنگش هستم

6 Comments:

Anonymous Anonymous said...

fekr konam 2sali mishe ke neveshtehato mikhunam.
2sali mishe ke sedaye sokout ro az hefzam.
2sali mishe ke cheshm baste mitunam byam tu webloget...
cheqadr neveshtehato dus daram! cheqadr tahte taasir qarar migiram! mamnunam ke minvisi...
age dust dashti ,ye qalebe tak vase weloget dashte bashi, faqat kafye lab tar koni.
harchand hamin sade budanesham, qashange.
electro.puya@yahoo.com

11:51 PM  
Anonymous مهسا said...

ممنون به خاطر لطفت
چشم
اگر مایل به تغییر بودم حتما
بازم ممنون

10:49 AM  
Anonymous هلیا said...

باران
مرا
عـ اشـ ق تر می کند


دوسـ ـت می دارم ترا و واژه های ت را

7:14 PM  
Anonymous آسمون said...

barab..
deltangim ra ziad mikonad..
ashegh taram mikonad..
kojast abr?!

7:23 PM  
Anonymous saghi said...

salam
engar kheyli shakhsiye
ziad nemishe fahmidesh

2:20 PM  
Anonymous Rozalin said...

shakhe gole surati :-s
mano be yade ashk o mehrabuni mindaze

10:53 PM  

Post a Comment

<< Home