Sunday, November 01, 2009

!همه چیز خاطره شده
حتی ابرهای سنگین این روزها آسمان ارومیه را برایم باران دارند
!حتی صدای زنگ موبایل همسایه
...
نکند این خودکارهای اکلیلی همه رنگ روی میز هم خاطره شوند
همین قاب عکس های کنار هم و پر از لبخند
می شود مال جوانی هایمان روزی
انگار کمی غم انگیز است که آدم دیگر به قبلا به گذشته نرسد
حالا اگر حتی یک بار دیگر هم ارومیه مسافر باشم
دیگر برفش به سپیدی مرگ و یخ نیست
...
این غروب هم مثل چند غروب گذشته افسردگی زیر پوستی مخصوص هوای پاییز آمده به سراغم
اما میدانم که حالا غم های قدیمی مثل یک سایه برای چشمانم شده
ولی نمی دانم غم ها و تنهایی های گهگدار امروز پریشانی را از فرداهایم فراری میدهد یانه
!چه روزهای پاییزی نابی
باور چهار ساله شدن پیوند برادر بزرگترم سخت است
هنوزعکسهای شیرین لبخندشان به همان تر و تازگی آن شب مانده

5 Comments:

Anonymous مصلوب said...

فصل تكاندن دلهايمان|پاييز زرد..

6:24 PM  
Anonymous هلیا said...

چه خوب
که
عـ شـ ق
در قاب های ما
تمام نمی شود


پاییز برای من دل خوشی ست بانو +

7:30 PM  
Blogger Nazanin said...

:) inja range barga ajibe.

7:53 AM  
Anonymous يه آدم عوضي said...

سلام دوست عزیز. از اینکه وبلاگت رو دیدیم خوشحالم.زیبا بود نوشته هات .اولين باري هست كه وبلاگتو ميبينم و مطمئنا باز هم سر خواهم زد به وبلاگ شما . اگه وقت کردی خوشحال میشم سری هم به کلبه کوچیک ما بزنی.

به روز شدي ما هم بي خبر نگذار

مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه‌ای می‌نشیند
و
آواز می‌خواند
و
احساس می‌کند که شاخه می لرزد
ولی به آواز خواندن خود ادامه می‌دهد
زیرا مطمئن است که بال و پر دارد

12:10 AM  
Anonymous Amir said...

بیا پیش من...من اومدم..اومدی بیا..وینک

5:05 PM  

Post a Comment

<< Home