Friday, December 11, 2009

...تهوع خواب آلود صبحگاهی
!صدای ضرب نوک کبوترها بر پنجره ی ناکام خانه
....هزار کار نکرده و هزار باید انجام نشده
جزوه های ورق ورق شده ی بی حوصله را که انبوه می کنم برابر نگاهم
...یک دلخوری عمیق میبینم آن وسط ها از خودم
پیشانیم راکه ساعت هاست درد می کند با کف دست می مالم
!از پشت در اتاق صدای خنده می آید
!خدا را شکر که بقیه سرحالند
اطلاعات ورودی موبایلم را چک می کنم
!همه تکراری
چیز تازه ای نیست تا این روز را از شر روزهای قبل خلاص کند
خودکار اکلیلی سبزم را در دست می گیرم و شروع می کنم مثل همیشه به جدا کردن خوانده ها و نخوانده ها
چیزی به بهمن نمانده
!و چقدر نخوانده مانده
تو زنگ می زنی
...بعد از تماست کاش می خوابیدم
پ.ن : می شود آدم یک ماه و نیم از دوست همیشه ی تازه عروسش بی خبر بماند؟
!کاش نگهبان برایم نامه ای بیاورد

8 Comments:

Anonymous saghi said...

salam
sobhe khobi nadashti engar
rastesh dard ine ke az khodemon ba khabar bashim
hamin

7:20 PM  
Anonymous saghi said...

salam
sobhe khobi nadashti engar
rastesh dard ine ke az khodemon ba khabar bashim
hamin

7:20 PM  
Anonymous saghi said...

salam
sobhe khobi nadashti engar
rastesh dard ine ke az khodemon ba khabar bashim
hamin

7:20 PM  
Anonymous saghi said...

salam
sobhe khobi nadashti engar
rastesh dard ine ke az khodemon ba khabar bashim
hamin

7:21 PM  
Anonymous مصلوب said...

صبحي ديگر شايد..

12:52 AM  
Anonymous تبسم said...

چقدر ترو تازه می نویسی/گاهی به این همه اکسیژن ناب که در هوای این نوشته ها هست غبطه میخورم...اینها بماند در پرانتز... اما یادت باشد گاهی تمام اتفاقات بد برای درک لذت آن اتفاق خوب لازم بوده است

1:56 AM  
Anonymous هلیا said...

«بینم بی قراری ت را
ضرباهنگ عـ اشـ قانه های تو
مرا امیدوار می کند
به این انبوه مدام نازنینم


عـ اشـ قانه های ت بی پایان مهسایم +

8:05 PM  
Anonymous هلیا said...

نبینم بی قراری ت را
ضرباهنگ عـ اشـ قانه های تو
مرا امیدوار می کند
به این انبوه مدام نازنینم


عـ اشـ قانه های ت بی پایان مهسایم +

8:06 PM  

Post a Comment

<< Home