Tuesday, January 26, 2010

دیروز که تنها بر پهنه ی زنده رود نشسته بودی
من میان باران های نارنجی آسمان روبروی پنجره ی خانگی اتاق نشسته بودم
بغض سر رسیده بود و می خندید
این نوروز که بیاید دیگر قصه ی تلخی نخواهیم داشت
...
شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت
لیک شعری نسرود
نه که معشوقه نداشت
نه که سرگشته نبود
سالها بود دگر کوچه ی مهتاب خیابان شده بود
...
پ.ن: با هیچ بارانی رد پایت از کوچه های قلبم پاک نخواهد شد

11 Comments:

Blogger samira said...

چه بهار زیبایی خواهی داشت!!!

1:04 PM  
Blogger samira said...

چه بهار زیبایی خواهی داشت!!!

1:04 PM  
Anonymous هلیا said...

باران
تو را زیباتر میکند
برای من



خوب باشی مهسای من +
مثل عـ اشـ قان ا ه ره

3:03 PM  
Anonymous هلیا said...

باران
تو را زیباتر میکند
برای من



خوب باشی مهسای من +
مثل عـ اشـ قانه هایت به راه

3:04 PM  
Anonymous shima said...

چه پارادوکس قشنگی: خندیدن بغض

7:36 PM  
Anonymous pejman said...

زیبا بود

مهسا جان شما رو لینک کردم

8:14 PM  
Anonymous دنیا said...

زیبا بود خیلی

1:44 PM  
Blogger Nazanin said...

tikeye dovom naghle ghol bud ke bold kardi mahsa ya na?

5:40 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam az rooye bikari va bihoselegi balaye weblogam webloge baadi ro entekhab kardam to boodi.doost daram be fale nik begiram

1:55 AM  
Anonymous Anonymous said...

cafe-kalame.blogspot.com

1:57 AM  
Anonymous Anonymous said...

کاش بهار برای همه زیبا باشد
آرزو کن...

1:03 PM  

Post a Comment

<< Home