مارسل : منظورت چه بود از آن برخوردت با سن- لو؟
آلبرتین : با سن- لو؟ تو منظورت چیه؟
مارسل : خودت را می مالیدی به او.لاس میزدی باهاش . منظورت چه بود ار آن کارها؟
آلبرتین : اوه...عمدا آن جور رفتار می کردم. نمی خواستم که گمان کند که تو و من ... با هم صمیمی هستیم اما در هر حال من با او لاس نمیزدم . با سگش می زدم
!مارسل : نشنیدی چه گفت؟ سگش ماده بود
آلبرتین : اوه
مارسل : من باید به همه ی این چیزها خاتمه بدهم.باید پیش از اینها این کار را می کردم
مارسل : وفت تلف کردن بود
....
سوان : من را بگو که چندین سال از عمرم تلف شد . آرزوی مرگ کردم . بزرگترین عشقم عشق به زنی شد که بعد جذبم نکرد.تکه ی من نبود
از کتاب "در جستجوی زمان از دست رفته" اثر مارسل پروست/ترجمه ی عباس پزمان/انتشارات هرمس
4 Comments:
عـ شـ ق
به اشتباهاتش
...زیباست
سلام مهسای من+
امید به خوبی ت بانو جانم
اشتباه انسان در این است که همه چیز را همان گونه که هست ، تصور می کند، گمان می کند اسم ها همان گونه که نوشته می شود، تلفظ می شود و انسان ها مانند عکس ها ثابت اند. اما معمولا استنباط ما ابدا این گونه نیست.آن چه از دنیا می بینیم یا می شنویم یا دریافت می کنیم کاملا وارونه است-
مارسل پروست/ در جست و جوی زمان ازدست رفته
داشتم تصور میکردم که اگر یکتا اینجا بود چی برای کامنت مینوشت... خندهم گرفت!
هیچ چیز
سرجای خودش نیست
تو دنیا
مثل یه خونهء بهم ریخته
Post a Comment
<< Home