Saturday, January 09, 2010

مارسل : منظورت چه بود از آن برخوردت با سن- لو؟
آلبرتین : با سن- لو؟ تو منظورت چیه؟
مارسل : خودت را می مالیدی به او.لاس میزدی باهاش . منظورت چه بود ار آن کارها؟
آلبرتین : اوه...عمدا آن جور رفتار می کردم. نمی خواستم که گمان کند که تو و من ... با هم صمیمی هستیم اما در هر حال من با او لاس نمیزدم . با سگش می زدم
!مارسل : نشنیدی چه گفت؟ سگش ماده بود
آلبرتین : اوه
مارسل : من باید به همه ی این چیزها خاتمه بدهم.باید پیش از اینها این کار را می کردم
مارسل : وفت تلف کردن بود
....
سوان : من را بگو که چندین سال از عمرم تلف شد . آرزوی مرگ کردم . بزرگترین عشقم عشق به زنی شد که بعد جذبم نکرد.تکه ی من نبود
از کتاب "در جستجوی زمان از دست رفته" اثر مارسل پروست/ترجمه ی عباس پزمان/انتشارات هرمس

4 Comments:

Anonymous هلیا said...

عـ شـ ق
به اشتباهاتش
...زیباست


سلام مهسای من+
امید به خوبی ت بانو جانم

1:35 PM  
Anonymous میثم کریمی نیا said...

اشتباه انسان در این است که همه چیز را همان گونه که هست ، تصور می کند، گمان می کند اسم ها همان گونه که نوشته می شود، تلفظ می شود و انسان ها مانند عکس ها ثابت اند. اما معمولا استنباط ما ابدا این گونه نیست.آن چه از دنیا می بینیم یا می شنویم یا دریافت می کنیم کاملا وارونه است-
مارسل پروست/ در جست و جوی زمان ازدست رفته

2:09 PM  
Anonymous دخترک اوریجینال said...

داشتم تصور می‌کردم که اگر یکتا اینجا بود چی برای کامنت مینوشت... خنده‌م گرفت!

4:57 PM  
Anonymous آرزو said...

هیچ چیز
سرجای خودش نیست
تو دنیا
مثل یه خونهء بهم ریخته

7:20 PM  

Post a Comment

<< Home