Friday, July 25, 2008

همه ی آسمانم همین دو تکه ابر بی بارانند که شب ها ستاره ها را میخورند و روزها به سلطنت می نشینند
...نمی شود در این بی بارانی مهاجر بود
!مگر اینکه بخواهی به زور پرستو باشی
* * *
خوش به حال خدا که همیشه زنده میمونه...خوش به حال تو که کودکی -
!انتظار یه جور مرگ تدریجیه-
نرگسم...مبعث پیامبر مصادف شد با چهلم عزیزترینت
روحت را جلا بده با یادش و بخواه که سال بعد این موقع در تدارک جشن پیوند عاشقانه ات شادترین لحظات را سپری کنی
دعا می کنم...دعا کن!آمین

9 Comments:

Anonymous Anonymous said...

باید پرواز کرد
و رفت به اون دور دورا

3:44 PM  
Anonymous Anonymous said...

آمین

11:23 PM  
Anonymous Anonymous said...

نمی شود در این بی بارانی مهاجر بود
آری
...نمی شود

11:10 AM  
Anonymous Anonymous said...

خوش به حال خدا
خوش به حال درخت
كه برگهايش مي ريزد
ولي دوباره با بهار
به او بر مي گردند
بي مرگ ..

4:43 PM  
Anonymous Anonymous said...

خوش به حال خدا
خوش به حال درخت
كه برگهايش مي ريزد
ولي دوباره با بهار
به او بر مي گردند
بي مرگ ..

4:44 PM  
Anonymous Anonymous said...

و اين نتيجه اي بود كه ياد گرفتم اين چنين بگيرم:

عروسك گردان
نشسته ميان دشت
خيره به دو پاره ابر


پرستوهاي كاغذي
آويزان از ميان ابر
تمرين پرواز با بالهاي كاغذي مي كنند
بال هايي بسته به نخ، بسته به دست خدا

عروسك گردان چه خوش خيال است
چه كج فهم است!

11:54 PM  
Anonymous Anonymous said...

كباب قناري / بر آتش سوسن و ياس...

12:20 AM  
Anonymous Anonymous said...

بايد رفت

به زور پرستو مي شويم
به زور پرواز مي كنيم!

12:36 PM  
Anonymous Anonymous said...

ye kam door shod vali belakahre yad moond linket konam doostam

9:33 PM  

Post a Comment

<< Home