همه ی آسمانم همین دو تکه ابر بی بارانند که شب ها ستاره ها را میخورند و روزها به سلطنت می نشینند
...نمی شود در این بی بارانی مهاجر بود
!مگر اینکه بخواهی به زور پرستو باشی
* * *
خوش به حال خدا که همیشه زنده میمونه...خوش به حال تو که کودکی -
!انتظار یه جور مرگ تدریجیه-
نرگسم...مبعث پیامبر مصادف شد با چهلم عزیزترینت
روحت را جلا بده با یادش و بخواه که سال بعد این موقع در تدارک جشن پیوند عاشقانه ات شادترین لحظات را سپری کنی
دعا می کنم...دعا کن!آمین
9 Comments:
باید پرواز کرد
و رفت به اون دور دورا
آمین
نمی شود در این بی بارانی مهاجر بود
آری
...نمی شود
خوش به حال خدا
خوش به حال درخت
كه برگهايش مي ريزد
ولي دوباره با بهار
به او بر مي گردند
بي مرگ ..
خوش به حال خدا
خوش به حال درخت
كه برگهايش مي ريزد
ولي دوباره با بهار
به او بر مي گردند
بي مرگ ..
و اين نتيجه اي بود كه ياد گرفتم اين چنين بگيرم:
عروسك گردان
نشسته ميان دشت
خيره به دو پاره ابر
پرستوهاي كاغذي
آويزان از ميان ابر
تمرين پرواز با بالهاي كاغذي مي كنند
بال هايي بسته به نخ، بسته به دست خدا
عروسك گردان چه خوش خيال است
چه كج فهم است!
كباب قناري / بر آتش سوسن و ياس...
بايد رفت
به زور پرستو مي شويم
به زور پرواز مي كنيم!
ye kam door shod vali belakahre yad moond linket konam doostam
Post a Comment
<< Home