Thursday, July 31, 2008

چشمانم را آرام می بندم به پشتوانه ی دعای مادر
به سبزینگی اشک های نماز صبح
خوابی که از چشمانم میریزد ادامه ی سکوت ماه است
...
!نه کارونی مانده نه زاینده رودی
!دو شریان اصلی تعلقاتم خشکیده
...زمین ترک خورده ی این روزها خیلی غریب است

!مسافرت ها چه زیاد و چه طولانی -
...شاید این قلب من است که کند می تپد

10 Comments:

Anonymous Anonymous said...

ذهنت پيچ در پيچ است..

اما اميدهايت زياد است..

دعاي مادر..
سبزينگي اشكهاي نماز صبحت
چشمكهاي خدا..

اينها يادت رفته ؟!!

تعلقات دنيوي ما هميشه خواهد خشكيد..

روز ها..

آبها..

زمينها...

اما تعلقات ما آن دنيايست...!!

و
از قلب كندت شكوه مكن..

كه قلب من روزهاست مانده است..

فقط به بهانه زنده بودن هر از گاهي كه تا پاي مرگ پيش ميروم از نزدنش تك تلمبه اي ميزنده و باز ميخوابد..!!

به خدا فكر كن.. به خدا..!!

تعلق فقط اوست..!

3:46 PM  
Anonymous Anonymous said...

moshkel daram bahash

11:50 PM  
Anonymous Anonymous said...

كندى تپش قلب از آرامشى ست كه دعاى مادر داده

3:55 AM  
Anonymous Anonymous said...

خواندمت و باز هم مي خونمت
مانا باشيد.

2:36 PM  
Anonymous Anonymous said...

نه کارونی مانده نه زایدنده رودی ...بله

11:41 PM  
Anonymous Anonymous said...

و زمان مي ايستد وقتي نبضهاي تو به آفتاب فرمان... ى

10:16 AM  
Anonymous Anonymous said...

سفر

2:12 AM  
Anonymous Anonymous said...

زمین ترک خورده این روزها خیلی غریب است
... دل من نیز

8:43 PM  
Anonymous Anonymous said...

زمین ترک خورده این روزها خیلی غریب است
... دل من نیز

8:43 PM  
Anonymous Anonymous said...

khab royaye faramoshihast....

8:32 PM  

Post a Comment

<< Home