چشمانم را آرام می بندم به پشتوانه ی دعای مادر
به سبزینگی اشک های نماز صبح
خوابی که از چشمانم میریزد ادامه ی سکوت ماه است
...
!نه کارونی مانده نه زاینده رودی
...
!نه کارونی مانده نه زاینده رودی
!دو شریان اصلی تعلقاتم خشکیده
...زمین ترک خورده ی این روزها خیلی غریب است
!مسافرت ها چه زیاد و چه طولانی -
!مسافرت ها چه زیاد و چه طولانی -
...شاید این قلب من است که کند می تپد
10 Comments:
ذهنت پيچ در پيچ است..
اما اميدهايت زياد است..
دعاي مادر..
سبزينگي اشكهاي نماز صبحت
چشمكهاي خدا..
اينها يادت رفته ؟!!
تعلقات دنيوي ما هميشه خواهد خشكيد..
روز ها..
آبها..
زمينها...
اما تعلقات ما آن دنيايست...!!
و
از قلب كندت شكوه مكن..
كه قلب من روزهاست مانده است..
فقط به بهانه زنده بودن هر از گاهي كه تا پاي مرگ پيش ميروم از نزدنش تك تلمبه اي ميزنده و باز ميخوابد..!!
به خدا فكر كن.. به خدا..!!
تعلق فقط اوست..!
moshkel daram bahash
كندى تپش قلب از آرامشى ست كه دعاى مادر داده
خواندمت و باز هم مي خونمت
مانا باشيد.
نه کارونی مانده نه زایدنده رودی ...بله
و زمان مي ايستد وقتي نبضهاي تو به آفتاب فرمان... ى
سفر
زمین ترک خورده این روزها خیلی غریب است
... دل من نیز
زمین ترک خورده این روزها خیلی غریب است
... دل من نیز
khab royaye faramoshihast....
Post a Comment
<< Home