Saturday, November 26, 2005

...در مه

!شگفتي است، قدم زدن در مه
هر سنگ و بوته اي تنهاست
هيچ درختي، درخت ديگر را نگاه نمي كند
همه تنهايند
دنيا برايم پر از دوست بود
هنگامي كه زندگي ام روشن بود
حالا كه مه گرفته
ديگر هيچكس را نمي توان ديد
براستي آن كه تاريكي را نمي شناسد
خردمند نيست
آن تاريكي، كه او را آرام و ناگزيراز همه جدا مي كند
! شگفتي است، قدم زدن در مه
زندگي تنهايي‌ست
هيچ كس، ديگري را نمي شناسد
همه تنهايند
هرمان هسه / ترجمه فرهاد سلمانيان