Thursday, July 31, 2008

چشمانم را آرام می بندم به پشتوانه ی دعای مادر
به سبزینگی اشک های نماز صبح
خوابی که از چشمانم میریزد ادامه ی سکوت ماه است
...
!نه کارونی مانده نه زاینده رودی
!دو شریان اصلی تعلقاتم خشکیده
...زمین ترک خورده ی این روزها خیلی غریب است

!مسافرت ها چه زیاد و چه طولانی -
...شاید این قلب من است که کند می تپد

Friday, July 25, 2008

همه ی آسمانم همین دو تکه ابر بی بارانند که شب ها ستاره ها را میخورند و روزها به سلطنت می نشینند
...نمی شود در این بی بارانی مهاجر بود
!مگر اینکه بخواهی به زور پرستو باشی
* * *
خوش به حال خدا که همیشه زنده میمونه...خوش به حال تو که کودکی -
!انتظار یه جور مرگ تدریجیه-
نرگسم...مبعث پیامبر مصادف شد با چهلم عزیزترینت
روحت را جلا بده با یادش و بخواه که سال بعد این موقع در تدارک جشن پیوند عاشقانه ات شادترین لحظات را سپری کنی
دعا می کنم...دعا کن!آمین

Thursday, July 17, 2008

این روزها آفتاب سر خوشی بر بام خانه پهن می شود
!و می آرامد بر تن پاک ملافه های سپید مادر
!همه چیز بی رودرواسی اتفاق می افتد
...شاید غروب که شود ملافه ها هم دیگر نباشند
تو را به حرمت صبر فراوانت قسم می دهم ذره ای صبر هزارانت را به مصیبت زدگان خواهر و فرزند عطا فرما
اس ام اس دادم که:حال نی نی کوچولو چطوره؟-
!جواب داد: نی نی کوچولو رفت بهشت
...از دست دادن محمد امینتان را می بارم
ویدا و علی عزیزم عروسی تان مبارک...عاشق بمانید -

Friday, July 11, 2008

به یاد آن روز که در کافه کتاب تاریک مجتمع چهار باغ
نشستیم و چای سبز سفارش دادیم
واز شناسه های درمان ناپذیر طبیعت سخن گفتیم
...
....
حالا که استخر هست و عینک دودی
!باید بتوانیم در اتاق چهار گوش دلمان کمی حال وهوای کلیدر را حفظ کنیم
* * *
باور کنید اگر برای جوجه تیغی هم دستمال گردن ببندیم تبدیل به یک جنتلمن خاردار میشود
...به خاطر این همه آرامش و عطر گل که به روزهایم بخشیدی ممنونم -
!آزمون ها تمام شد...خدا چشمک میزند -

Sunday, July 06, 2008

!چه آفتابی دارد سرزمینت نرگسم
سوزاند دلهای ما را
...همچون دل داغ دیده ی مادرت
!دوست همیشه ام
بر خیال متلاشی شده ات بتاز و فرمانروایی کن
...آنقدر که بتوانی تا ابد صبور باشی
!حرم مطهر حضرت معصومه (س) در حال تعمیر بود...به سقفش چشم دوختم-
کسی هست که التماس دستان پر از دعای دختر جوانی را تعبیر کند؟-