Wednesday, September 28, 2005

من اهلی شده ام؟

اما گل يگانه ي من راز همه ي خوشبختي من است
وقتي به ستاره ها نگاه مي کنم که مي انديشم گل يگانه ي من در يکي از اين ستاره هاست
پس گلت تو را اهلي کرده است
اهلي کردن يعني چه؟
تو اگر هر روز ساعت 8 صبح گلت را ببيني از ساعت 7 به بعد کم کم خوشحال ميشوي
سر ساعت 8 به هيجان مي آيي و قلبت به تپش مي افتد و آن وقت به ارزش خوشبختي پي خواهي برد
اين يعني تو اهلي شده اي
گل ها زيادند اما تو فقط به يک گل آب داده اي
فقط او را زير حباب بلورين گذاشته اي
فقط او را پشت تجير پناه داده اي
فقط کرم هاي او را رانده اي
آنچه به گل تو ارزش داده عمري است که تو به پاي او صرف کرده اي
بر گرفته از کتاب شازده کوچولو

Saturday, September 24, 2005

نمی خواهم

در این سرزمین خاکستری بد بو که فقط ساعت ها نشانه رفته اند و قلب های تنها
داریم زنده زنده متلاشی می شویم و میان تلخی ها ی قرمز جان می سپاریم
من و تو اینجا چه میکنیم دلبرم؟
صبر سپیدمان سرآمده
یخبندان شده
سوزناک و دردآور
آشیانه مان با تازیانه ی خشم سوخته و تو بیماری
اینجا زخم مرطوبی ست که روح آشنای هستی را می شناسد
تبسم تلخت را نمی خواهم
چشمان اشکبارت را نمی خواهم
دستان لرزانت شانه های خم شده ات نگاه بی فروغت را نمیخواهم
درد تنهایی ات را نمیخواهم
ای انسان رفتن و باز نگشتنت را نمی خواهم
نمی خواهم
نمیخواهم
...

Sunday, September 18, 2005

خوابم یا بیدارم

اون داره مياد
باور نميکنم
بالاخره مياد و به انتظار ها و خيالات من پايان ميده
يعني دارم خواب ميبينم؟
چه شکليه؟ شبيه گلبرگ؟ياس؟ قناري؟
شايد هم اشک
مي خواد آروم بياد آروم هم بره
...مثل خواب هاي من
ازش چيز زيادي نميخوام
همين که بتونم خودمو توي چشماش ببينم برام کافيه
ديگه قول مي دم بهانه ي بارون نگيرم
بايد ببينه من چقدر ستاره توي دستام دارم و چقدر بارون توي نگاهم
اون داره مياد
خوابم يا بيدارم؟
اگه خوابم بيدارم نکنيد بذاريد تا ابد بخوابم

Saturday, September 17, 2005

فردا روز دیگری ست

میان آفتاب های همیشه
زیبایی تو لنگری ست
نگاه ات شکست ستمگری ست
و چشمان ات با من گفتند که فردا روز دیگری ست
احمد شاملو

Friday, September 16, 2005

ای کاش کسی بیاید

سال ها به انتظار ایستادم
تا کسی بیاید
کسی که پنجره های دیار مرا باور کند
نشکند; از هجرت هیاهو بگوید
... از سکوت
دانه های کبود و خشک خاک را رنگ سبز بزند
ای کاش کسی بیاید
که آبی باشد
مثل دریا
آشنا مثل رویا
کسی که ندیده باشم
نه به چشم نه به خواب نه به رویا
کسی که مثل تو باشد
ساده، باران خورده وخیس
و من سال هاست به انتظار آمدن او
لحظه های سرد و ساکت روزگارم را حتی با باران هم قسمت نمی کنم
شعری از شراره شهابی

Friday, September 09, 2005

گل

گلی از شاخه اگر میچینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آ ن را هی بخوانیم و ببوییم و معطر بشویم
شاید از باغچه ی کوچک اندیشه مان گل روید

Thursday, September 08, 2005

قناری

اون قناری مستی که یه روزی لب پنجره ی دلم می نشست و آواز میخوند خیلی وقته از این دیار رفته
چند تا از پرهای خوشگلش لای دفتر خاطراتم گذاشتم
حالا هر وقت به اون دفتر کهنه و رنگ و رو رفته سر می زنم ناخوداگاه گریه ام میگیره یاد اون روزای قشنگی می افتم که با قناری کوچولو و زرد رنگم به تماشای همه ی خوبی ها و پاکی ها ی جهان می رفتیم
حالا کجاست؟چی کار می کنه؟مال کیه؟
میگن پرنده ای رو که دوستش داری بذار بره و آزاد باشه اگه عاشق باشه که بر می گرده وگرنه هیچوقت عاشق نبوده
اما اگه قناری کوچولوی من بر نگشت انقدر دنبالش میگردم تا پیداش کنم
می خوام عاشقش کنم

Wednesday, September 07, 2005

دوره گرد گلفروش

آهای آهای آقا؟
بله؟با من بودید؟
بله گل دارین؟
بله خانوم هر چی که بخواین گل سرخ مریم رز سفید نرگس
یاس چی؟ یاس دارین؟
یاس؟ نه خانوم طاقتش کمه نمی فروشیم
من یاس می خواستم پس هیچی دیگه
سرش انداخت پایین و گفت خانوم گل گله دیگه همشون قشنگن و بعد با نگاه ملتمسش بهم خیره شد
گفتم بیا نزدیکتر گل هات ببینم
اون مشتاقانه اومد جلو و سبد پر از گلش روبروم گذاشت
یه نگاهی بشون کردم دلم یاس می خواست با ناراحتی گفتم هیچ کدوم یاس نمیشن
سبدش برداشت و گفت خدا بزرگه
اشک توی چشمشاش جمع شده بود معلوم بود از صبح هیچی کاسبی نکرده سرم انداختم پایین
آخه دلم یاس می خواست اما
...
طاقت نیووردم شرمنده شده بودم سرم اوردم بالا خیلی دور شده بود دویدم
آهای اقا صبر کنین
بش رسیدم
میشه 3 شاخه نرگس بدین؟
پول رو بش دادم وبرگشتم توی راه نرگس ها رو بوییدم
عجیب بوی یاس می دادن
برگشتم یه نگاهی به اون دوره گرد گلفروش انداختم اون برگشته بود و لبخند می زد من هم لبخند زدم