Sunday, September 28, 2008

...آشنا شده ایم
...بامدادی کنار آب های روشن زاینده رود
!دستانی گرم تر از همیشه
...و قلب تپنده ای میان سرگردانی های نسیم پارک کوهستانی صفه
آب زرشک و آلبالو ...پفیلا با طعم پنیر ...کیک انگوری وهیگر با طعم انبه
چشماتو می بندی و میگی تو همون ستاره ای هستی که توی آسمون چشمک
می زنه
بعدش صداتو ول می دی وسط چمن های خیس لب آب و خونه های ویلایی چند میلیاردی پشت خواجو
چشمامو می بندم و نفسمو توی سینه حبس میکنم و از ته دل آرزو می کنم که به آرزوهات برسی و صدای قشنگت همیشه برای من
جاری شه
چشمامو که باز می کنم میبینم بهم زل زدی و با احتیاط می پرسی چی آرزو کردی؟
لحظه شماری برای عید فطر...چند تا افطاری دیگه مونده؟
این مدرک کارشناسی ما هم شاهنامه ای شده برای خودش...خواستیم به اصطلاح به آزمون مهندس ناظر برسیم
...این روزها خیلی التماس دعا

Thursday, September 18, 2008

آسمان زینت بخش آرزوهای پاکت همسرم
تمام افق نظاره گر مهربانی هایت
عاشقانه هایم همه برای تو
...
...یک سبد دعای خیر آرامش راهت
!میلادت جاودانه

...نرگسم!کوچیدی از سرزمینی که در آن عزیزت از دست رفت
!ورودت به سرزمین جدید و منزل جدید هزاران بار خوش یمن و مبارک

!شب های احیای شیشه ای امسال در گلستان شهدا در جوار بهترینم...یا علی -

Wednesday, September 10, 2008

پنجره ها لبریزند
باد و خاک باشد یا نباشد بوی تن خاک باران خورده را با هیچ لذتی عوض نخواهم کرد

...گفتمت به جای من هم نفس بکش .نفست جانانه بود مثل مهربانی هایت
تولدت مبارک داداشی!انشالله سال بعد همراه شریک خوشبخت زندگی ات یه جشن حسابی بگیریم
!به امید آن روز...آمین
!ماه رمضان چه زیبا می گذرد وقتی که تو سر سفره ی افطار کنار منی -

Tuesday, September 02, 2008

و تو شدی بزرگ ترین حماسه ی زندگی ام
حماسه ای از آب و آیینه
و تو شدی بهترینم
...میان سکوت فرداها
!شادمان باشیم که هستی مان را در غلاف انگشتان هم یافتیم
...بر تو وفا دار میمانم
تقدیم به همسر مهربانم که دربعد از ظهر زیباو مهربان هشتم شهریور آیه ی پیوند میانمان جاری شد

یاران!التماس دعا -