Monday, September 17, 2007

واگویه

شنیدنی نیست
...واگویه ای که پر از عطر گلبرگ های یتیم عشق است

Wednesday, September 12, 2007

...از او

چو از او گشتی همه چیز از تو گشت
...چو از او گشتی همه چیز از تو گشت

Wednesday, September 05, 2007

جهنم سرد

صبح زود آن کوچه ی خلوت
همان جهنم سرد
انگشت های بیمار من و چشمان مشتاق تو برای خرید سنگک
!...چه زود بزرگ شدیم
...به یاد آن سرمای کبود که تا استخوان هایم غربت را دواند

Saturday, September 01, 2007

برگ


!به من جرٲت بده
... مثل آن برگ جدا از شاخه اش