Monday, July 27, 2009

!یار گرمابه و گلستانم
!دوست بغض های همیشه ام
...همدم تنهایی های خوابگاه و دانشگاه
!مهربان نرگسم
می بینمت در آن لباس سدری پرنور
کنار همسر آرام بی انتهایت
صدبار می گویم برایت
که
!پیوندتان مبارک
...آسمان ها التماس خوشبختی ات
کاش روبروی قرآن و آیینه و شمعدانت من و همسرم را دعا کرده باشی
پ.ن : امروز موقع هم زدن آش حضرت ابوالفضل چشمانم را بستم و بار دیگر طلب کردم
!چقدر مدیونت هستم
...ماه بنی هاشم

Sunday, July 19, 2009

!نمیدانم چه شده
هرگاه شب می شود و می خواهم بنویسم
هر قدر روزش عبوس بوده ام و دنیا بر وفق مرادم نگردیده باشد
باز کلماتم را از آنها که آرام و تنها هستند برمی دارم و برای خودم خیال پردازی می کنم
...امروز کمتر از جیره ام خندیده ام و بیشتر از سهمم اخم کرده ام
حالا به جای آنکه چند جمله ای تلخ بنویسم
رفته ام پنجره را باز گذاشته ام که نکند پاییز راهش را گم کند
...
دروازه شیراز- ایستگاه اتوبوس- ظهر بارانی
بیست و یکم آبان ماه هشتادوهفت

Sunday, July 05, 2009

چقدر امروز غزل خواندم و حافظ نوشیدم
!بخاطر دل تنگی های همیشه
...که کاش نیست ها بودند
!آسمان اصفهان غبار دارد -
...چه یکشنبه ی تنهایی
!پ.ن : همسر عزیزتر از جانم روزت مبارک