Tuesday, August 30, 2005

آیا به سفر رفته ای؟

آیا به سفر رفته ای؟
دوست من، آیا در این شب توفانی به سفر عشق رفته ای؟
.آسمان چون فردی نومید می غرد
امشب بی خوابم. گاه و بی گاه در خانه ام را باز می کنم و به تاریکی
. می نگرم، دوست من.چیزی پیش رو نمی بینم. در شگفتم که راه تو کدامین است
از کدامین کرانه ي تاریک رودخانه ي قیرگون، از کدامین حاشیه ي
جنگل عبوس، در میان کدامین پیچ و خم ژرفای اندوه، پا در راه می گذاری
. تا نزد من آیی، دوست من
قلب خدا، رابیند رانات تاگور، ترجمه ي ماریه قلیچ خانی، نوروز هنر، 1383

Friday, August 26, 2005

ماشین پرنده

. دخترک کوچولو چیزهای زیادی برای برادرش آورده بود
. روی پتویی که کنار باغچه پهن بود، قطار را برایش روشن کرد
. پسرک چقدر از حرکت و سوت قطار ذوق می کرد
: وقت ملاقات تمام شد و موقع جدا شدن گفت
. هفته دیگه که اومدم برات یک ماشین پرنده می آورم
. پسرک فقط نگاهش کرد
،وقتی دختر با همراهان از آسایشگاه معلولین جسمی و ذهنی خارج می شدند
. هنوز نگاهش به چشمهای برادرش بود
... و آرام گفت با ماشین پرنده می تونی به هر جایی که آرزو کنی بری
((داستان کوتاه از مصطفی چترچی))

تجربه

بكوشيد دوست داشتنى ها را به دست آوريد و گرنه
. مجبوريد آنچه را به دست آورده ايد، دوست بداريد
(( مارك تواين ))

Tuesday, August 09, 2005

بستنی

. پسر بچه اي وارد يك بستني فروشي شد و پشت ميزي نشست
. پيشخدمت يك ليوان آب برايش آورد
پسربچه پرسيد: يك بستني ميوه اي چند است؟
. پيشخدمت پاسخ داد: 50 سنت
.پسربچه دستش را در جيبش برد و شروع به شمردن كرد
بعد پرسيد: يك بستني ساده چند است؟
. در همين حال، تعدادي از مشتريان در انتظار ميز خالي بودند.
. پيشخدمت با عصبانيت پاسخ داد: 35 سنت
. پسر دوباره سكه هايش را شمرد و گفت: لطفا يك بستني ساده
. پيشخدمت بستني را آورد و به دنبال كار خود رفت
. پسرك نيز پس از خوردن بستني، پول را به صندوق پرداخت و رفت
. وقتي پيشخدمت بازگشت، از آنچه ديد، شوكه شد
. آنجا در كنار ظرف خالي بستني، دو سكه 5 سنتي و 5 سكه 1 سنتي گذاشته شده بود- براي انعام پيشخدمت
<< برگرفته از کتاب << 17داستان کوتاه کوتاه از نويسندگان ناشناس
ترجمه سارا طهرانيان

چقدر عاشقشون هستم

یه نفس عمیق یه شروع تازه
نمیدونم چم شده
یه روز درمیون دپرس میشم
شاید به خاطر دلتنگی های اخیره به خاطر دوری از دوستای قدیمیم یا روزمرگی هایی که این آخرا میاد سراغم
همش حرفای تکراری
به این فکر میکنم که اگه آدم دوستای مختلف وجور واجور نداشته باشه دیگه برای چی زندگی کنه تمام سرمایه ای که هر کس می تونه توی زندگی داشته باشه دوستای خوبیه که داره و حالا خیلی دلم براشون تنگ شده
برای خورشید نازنینم که تمام نوجوانیم باهاش بودم و یه نفس از هم جدا نبودیم
برای ورونیکای عزیزم که همیشه حرفای تازه برای گفتن داره حرفاش همیشه بوی علف خیس و بارون میده
برای آروم ترین دختر دنیا که همیشه توی چشماش یه دنیا پاکی و صداقته
برای گل نرگسم که که شریک تمام خنده ها و گریه هامه
برای اون دخترک بزرگی که دنیای معرفته برای مهربانم و
...
اون غریبه ی آشنا
و مامان کوچولوی خودم که دوست داشتنی ترین موجود روی زمینه
وااااااااااااااااااااااای چقدر یار چقدر غمخوار
چقدر عاشقشون هستم

Thursday, August 04, 2005

نیمی از من

نیمی از جهانم برای تو
نیمی برای گنجشک ها
نیمی از دوست داشتنم برای تو
نیمی برای باد
تا کوچه ها را بگردد
نیمی از مهربانیم برای تو
نیمی برای باران
تا بر زمین ببارد
و ناگهان
مرا به نام کوچکم صدا می کنی
گنجشک هایم به سرزمین تو کوچ می کنند
و من
با این همه بیابان
که هیچ هم بهار نمی شود
فصل ها را گم می کنم
(( فخری برزنده ))

...بارانی باید

همه چیز گاه اگر تیره می نماید
باز روشن میشود زود
تنها فراموش مکن این حقیقتی است
بارانی باید تا که رنگین کمانی بر آید
ولیموهایی ترش تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روزهایی در زحمت
تاکه از ما انسان هایی توانا تر بسازد
خورشید دوباره خواهد درخشید زود
خواهی دید
(( کولین مک کارتی))

Wednesday, August 03, 2005

انتظار

دلم خیلی تنگه
چند روزه حوصله ی هیچی رو ندارم
...دل تنگم
...
دل تنگ فاصله ها
...و
جاده های بی رحمی که من و تو رو از هم جدا می کنه
چی می شد من و تو کنار هم بودیم
اصلا مگه میشه تو نباشی ومن سر حال باشم
خیلی خسته ام
از نبودنت
از نداشتنت
چی کار میشه کرد جز انتظار
میدونی؟
انگار انتظار توی زندگی من یه چیز همیشگی شده
همیشه باید منتظر یه چیزی باشم
یا نتیجه ی کنکور یا نتیجه ی امتحانات پایان ترم یا
...
حالا هم که منتظر دیدن تو
شنیدن صدات
...
به من بگو این انتظار کی تموم میشه
خیلی غر زدم
اگه بخوای تا همیشه تا ابد برای دیدنت یا شنیدن صدات لحظه شماری می کنم
... اما
به من بگو تا حالا تو هم منتظر بودی
منتظر یکی که خیلی دوستش داشته باشی و ناچارا نتونی ببینیش
آااااااااااااخ
کاش بفهمی چی میگم