چشمانم را آرام می بندم به پشتوانه ی دعای مادر
به سبزینگی اشک های نماز صبح
خوابی که از چشمانم میریزد ادامه ی سکوت ماه است
...
!نه کارونی مانده نه زاینده رودی
...
!نه کارونی مانده نه زاینده رودی
!دو شریان اصلی تعلقاتم خشکیده
...زمین ترک خورده ی این روزها خیلی غریب است
!مسافرت ها چه زیاد و چه طولانی -
!مسافرت ها چه زیاد و چه طولانی -
...شاید این قلب من است که کند می تپد